آرزو می کردم ای کاش نامۀ اعمال من به شما عرضه نمی شد و آن رانمی خواندید.

ای کاش هیچ وقت چشم شما به آن صفحات آغشته به لکه های سیاه نمی افتاد

نقطه های سیاه گناه ومعصیت ، جهالت ، غفلت و ...

خودازجنایت ها وفجایع اهل این زمانه به شکوه درآمده اید ورنجیده خاطرگشته اید ومن نیزدرکنارآن ها با هرلکه ای

دل شما رامی رنجانم وشماراازخودآزرده خاطرمی کنم.

با هرلکه ای صدها، هزاران ، بلکه کیلومترها وفرسنگ ها فاصله بین خود وشما ایجاد کرده ام.

وای برمن که این قدربین خودم وشماجدایی افکندم  ، چه ضرر و زیانی بزرگ ترازاین 

ای کاش درهفته دوشنبه وپنج شنبه ای نمی بود تاهرصبح این دو روز پروندۀ اعمالم به شما عرضه نمی شد و

ازخجالت وشرمندگی ام قدری کاسته می شد.

اصلاً ای کاش نمی بودم ، وجود نداشتم وچشمان غمگین شما هرصبح وشام نظاره گر این وجود گنا هگار نمی بود

وتوجهی به اونداشتید.

واکنون من مانده ام وکوهی ازلکه های سیاه ، درترازوی کردارهایم ، کفۀ گناهانم آن قدرلبریزازاین نقطه های تیره

گشته که ازسنگینی به زمین خورده وگویی اصلاً عمل نیکی نداشته وندارم ودیگر نمی دانم چه کنم.

می دانم هم اکنون که با شماسخن می گویم ، نسبت به من بسیار ناراحت وغمگین می باشید وازسویی متعجب،

متعجب که چراتو ؟! تودیگرچرا؟! توکه ازمامی گویی وبه یادماهستیو...

چراگاهی مارافراموش می کنی درحالی که ماهیچ گاه تورافراموش نمی کنیم ... چرادیگرازمانمی گویی، به ما

رجوع نمی کنی ودرمقام دفاع برنمی آیی ؟! وباعث ایجاداین همه لکه های سیاه درکارنامۀ عملت می شوی؟!

مولای مهربانم : توراست می گویی ، توراست می گویی ، راست می گویی ،

بسیارشرمنده ام ، بسیارخجل زده ام، نمی دانم چه کنم ، تنها امیدم به دعای شماست ،تنها دعای شما .......

به همین دلیل با تمام وجود آرزو می کنم ای کاش هیچ گاه نامۀ عمل من به شماعرضه نمی شد ...

و ای کاش ...نظاره گر آن نبودید ........کاش...