در شرح حال وسيرت آن حضرت نوشته اند كه...
هرگز با سخن خويش بر كسى جفا نكرد و بر وى ستم نراند.
تا سخن كسى به پايان نمى رسيد سخن نمى گفت و گفتار او را
قطع نمى كرد.
حاجت هيچ كسى را در صورت قدرت و توانايى رد نمى نمود.
پاى خود را هرگز در مقابل كسى دراز نكرد.
هرگز كنار هيچ جليس و همنشينى بر چيزى تكيه نمى كرد.
هيچ يك از خادمان را به دشنام و ناسزا نگرفت.
صدا به قهقهه بلند نمى كرد؛ بلكه تبسّم مى فرمود.
آن حضرت در تابستانها روى حصير جلوس مى نمود، و زمستانها
روى پلاس مى نشست.
جامه هاى خشن مى پوشيد، اما هنگامى كه در ميان مردم ظاهر
مى شد داراى سر و وضع آراسته بود.
خير و احسان آن حضرت آن چنان توأم با ادب ونزاكت و ظريف و
لطيف انجام مى گرفت كه هرگز طرف احسان، شرمسار نمى گرديد؛
لذا نوشته اند كه...
بسيار احسان مى كرد و بخششها را پنهانى انجام مى داد، و
اكثر اين خيرات را در شبهاى تار [ و بى سر وصدا ] برگزار
مى كرد.
به عنوان نمونه:
مرحوم كلينى ( رضوان الله عليه ) در كتاب خود روايتى از «
اليسع بن حمزه » آورده است كه مى گفت:
من در محضر امام رضا عليه السلام بودم كه گروه زيادى از
مردم پيرامونِ آن حضرت گرد آمده بودند واز او راجع به حلال
و حرام سؤال مى كردند. در اين اثنا مردى بلندقامت و
گندمگون وارد شد و گفت: السلام عليك يا ابن رسول الله! من
يكى از دوستداران شما و آباء و اجدادتان هستم و از حج باز
مى گردم و تمام موجودى ِ خود را از دست دادم و چيزى براى
من باقى نمانده كه با آن بتوانم حتى يك منزل از منازل سفر
را طى كنم.
چاره اى در باره من بينديشيد تا مرا به شهر و ديارم باز
گردانيد، كه من در شهر وديارم فردى توانمند و مالدار مى
باشم. به من كمك كنيد كه وقتى به وطنم رسيدم از جانب شما
به همين مقدار به فقراء هزينه رسانم و به آنها بخشش كنم؛
چون تهيدست و مستحق اِمداد مالى نيستم. حضرت به او فرمود:
بنشين كه خداى تو را رحمت كناد.
سپس آن حضرت رو كرد به مردم و با آنها به ادامه گفتگو نشست
تا آن كه مردم از پيرامون او پراكندند، و فقط آن مرد
خراسانى و سليمان جعفرى و خيثمه و من در آن جا مانديم.
حضرت فرمود به من رخصت دهيد به اندرون منزل بروم. لحظه اى
گذشت و حضرت بيرون آمد و در را بست و از پشتِ در دست را
بيرون آورد ...
..و فرمود: مرد خراسانى كجاست؟
عرض كرد: اينجا.
فرمود: اين دويست دينار را بگير و مخارج خود را با آن
تأمين كن و لازم نيست در ديار خود به مقدار آن از جانب من
به فقراء كمك كني، و از سراى ي من خارج شو كه من تو را
نبينم و تو نيز مرا نبينى [ كه مبادا هر دو شرمسار گرديم
].
سليمان به آن حضرت عرض كرد: قربان! عطاى فراونى به اين مرد
مرحمت فرمودى و او را مورد مهر خويش قرار دادى ، چرا از
پشت در و از خفا اين كار را برگزار فرمودى ؟
فرمود: بيم آن داشتم كه ذل و خوارى سؤال و خواهندگى را از
رهگذر بر آوردن نيازش در چهره او مشاهده كنم. آيا نشنيده
اي كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: المستتر
بالحسنة تعدل سبعين حجة، والمذيع بالسيّئة مخذول، والمستتر
بها مغفور له، كسى كه پنهانى و بى سرو صدا احسان مى كند
اين كار او معادل با هفتاد حج مى باشد، و كسى كه بدى و
گناه را افشا و آشكار مى سازد خوار و فرومايه خواهد گشت، و
آن كه گناه و بدى را مخفى مى دارد اميد آمرزش براى او وجود
دارد...
سپس فرمود: آيا اين بيت به گوش تو نرسيده است كه:
متى آته يوماً اطالب حاجة رجعت الى اهلى و وجهى بمائه
آن كسى را مى ستايم كه اگر روزى براى حاجتى نزد او روم، به
سوى اهل و عيالم در حالى باز مى گردم كه آبروى من مصون
مانده و دچار ذلت سؤال و خواهندگى نباشم.
نيز كلينى آورده است كه...
ميهمانى بر امام رضا عليه السلام وارد شده و پاره اى از شب
را با او به گفتگو نشست كه چراغ دگرگونه شد و مى خواست
خاموش شود. ميهمان براى ترميم و اصلاح آن دست خود را پيش
آورد تا آن را به حالت نخست باز گرداند كه امام رضا عليه
السلام مانع شد و شخصاً آن را ترميم و اصلاح كرد، آن گاه
فرمود:
ما خاندان رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم ميهمانان خود
را بكار نمى گيرم [ بلكه مقدم آنها را گرامى داشته و از
هيچ گونه ادب ونزاكتى نسبت به آنها دريغ نمى ورزيم ].
بدين اميد كه خداى متعال ما را از توفيق در التزام به سيرت
اخلاقى اين امام بزرگوار برخوردار سازد و ارشادات سعادت
آفرين و الگو پرداز آن جناب را درهمه جوانب زندگانى به كار
بنديم اين نوشته را به پايان مى برم، و شفاعت او را در
روزى از خدا مى طلبم كه هيچ عاملى جز قلب سليم و دل پالوده
از آلودگى ها سود نمى بخشد.